دنبال موضوع می گشتم

سلام خوبید همگی؟

راستش خیلی دنبال موضوع می گشتم تا بیام آپ کنم .اما هرچی فکر کردم چیز خاصی به ذهنم نرسید این خواهری ما هم که نمیاد آپ کنه پس مجبور شدم خودم آستین بالا بزنم....

راستی تا یادم نرفته باید از خواهری گلم به خاطر کامنت قشنگش تشکر کنم .از بقیه دوستان هم متشکرم که لطف داشتند و تولد خواهری رو تبریک گفتند .

اگه بخوام حرف بزنم باید از استاد پروژم بگم که کلی از دستش شاکی ام. آخه هی غلط ملا لغتی از پروژه می گیره . فعلا راضیش کردم که نمره ام رو با یه خلاصه رد کنه بعدش مثلا قراره بیام رو پروژه کار کنم و تکمیلش کنم !!!! استاد به این باحالی دیده بودین؟ فقط اشکالش همونه که گفتم گیره بی خودی به جمله بندی می ده

خب دیگه چیزی نمی رسه به ذهنم ..... هنوز اول صبحه قند خون افتاده وای به حال این که برسه دم افطار فکر کنم اون موقع اگه می خواستم آپ کنم هذیون می گفتم ( دیکته اش درسته؟ )

همین دیگه

خوش باشین و خرم و این ماه رمضونی یادتون نره ما دوتا رو دعا کنید ..

ممنون

یا علی ......

 

توالد خواهری

آخیییییییییییییییییی

می دونین چیه؟

امروز تولد خواهریه

 

تولدت مبارک

 

امیدوارم صد سال دیگه با عذت زنده باشی

تولدت مبارک

Buon Compleanno Mio Amore

تولدت مبارک

تولدت مبارک مهربونم

 

نمیدونم باید چی کارکنم

یک هفته مونده تا ۲۰ شهریور

روز تولدم شده یه وز تاریخی توی زندگیم

هر سال یه ماجرا

دو روز پیش آقای علی رضا و خانواده محترم تشریف آوردن برای خواستگاری

جالب بود

واسه اولین بار با یه خواستگار همه اش نیم ساعت صحبت کردم

ظاهرا همه قبولش دارن غیر من

و تصمیم گیرنده !!!!؟؟؟؟؟

واقعا کیه؟؟؟

واقعا زندگی منه؟؟؟

نمی دونم

می خوام مثبت نگاه کنم

می خوام خودم اذیت نکنم

می خوام فکرم رو آزاد کنم

ولی...

خدایا واقعا بایدچی کار کنم

شاید خیلی چیزا از دید خیلی ها حاشیه باشه ولی دوست ندارم به هر قیمتی ازدواج کنم

واسه اولین بار توی این سال ها آرزو کردم ای کاش مامان بود

ای کاش مامان بود!!!!

ای کاش !!!

ای کاش!!

چقدر دلم می خواست یه بار دیگه صداش رو می شنیدم

cd فیلمش رو داداش گرفته و نمی ذاره ببینم

دلم براش خیلی تنگ شده

تو تمام این سال هایی که نبود هر چقدر بهش نیاز داشتم چشم پوشی کردم

اما الان خیلی تنهام

خیلی

خیلی

خدایا کمکم کن

احساس می کنم دیگه دوست داشتن هم توی من از بین رفت

یه زمانی همه ادم ها رو دوست داشتم

اما همه آدم هایی که دوست داشتم دوست داشتنم رو روی یه حساب دیگه گذاشتن

یا اون قدر از دوست داشتنم سوء استفاده کردن که ...

حتی نزدیک ترین فرد به من مثل برادرم

بی احساس بودن هم خودش یه حُسنه

بی تفاوت بودن نسبت به دیگران ... آینده شون ...زندگی شون ...

متاسفانه از من بر نمیاد

                                                                                                      (غریبه)

 

۴. نیمه شعبان

میلاد با سعادت منجی عالم بر همه‌ی حق طلبان دنیا مبارک باد

 

بعد از اون این که هر سال این موقع داشتم توی میدون کلی فشفشه و ترقه می ترکوندم!!!! قاطی همه بچه ها اما امسال دپرس گرفتم نشستم اینجا دارم پست می نویسم.

صدای نارجک هاشون داره میاد. گهگاهی هم لطف می کنند و یه تکونی به شیشه ها می دند!!!

از موقعی قرار شده واسه ارشد حتما نامزد کنم بعد برم کلی تو خونه جنگ اعصاب داریم. البته من که کوتاه نیومدم. به زور می خوان زنم بدند!!!! خیال کردند. فعلا جنگ مقلوبه شده. یه آتش بس نسبی بر قراره. علی الحساب قرار شده هفته بعد پشم برم ثبت نام کنم تا ببینیم که بعدش چی می شه. شاید اصلا عمری باقی نبود.!

امشب مثلا الان باید توی عقد کنن باشم. عقد دختر داییم خدا خیرش بده زودتر شوهر کرد. کاش اون یکی هم شوهر می کرد یه نفس راحتی می کشیدم. من نمی دونم آخه بابام چرا این قدر اصرار داره؟؟؟ برعکس مادرم زیاد تفاوتی نداره براش.

تایپ پروژه مم شده یه درد سر کی حال داره بشینه ۶۰ صفحه تایپ کنه. گمونم این دو سه روز تعطیلی همش کارم همین باشه. توی خونه که حکومت نظامی برقراره بیرون هم که هر خبری هست امشبه تا ۲  ۳ ساعت دیگه سر و صداها می خوابه.

پیدا کرنه ساب ( معلمه جای گذین ) هم خودش درد سری شده ها امشب رو که از خیر عقد کنن کذشتیم ولی واسه ثبت نام حتما باید یکی رو پیدا کنم یه دو روزی جام بره. تازه هنوز تحویل پروژه و کارای فارق التحصیلی هم مونده. گندش بزنند. حس می کنم توی این یک ماه به اندازه کل دوره لیسانس کار ریخته سرم.

سرکار خانم خواهری غریبه خانم هم که لطف کردند توی پست قبلی شرمنده فرموده بودند. همین جا باز عرض تشکر دارم .

خب دیگه سرتون رو درد نیارم.

عیدتون خیلی مبارک باشه.

اگه دعا کردین ما دو نفر رو فراموش نکنین.

 

(؟)